یک روز پر استرس و استثنایی
بالاخره روز موعود فرا رسید و قرار شد امروز برم برای اینکه بفهمم توی فسقل چی هستی من تمام استرسم از این بود که بابایی بیاد تو و آقای دکتر بگه نی نی دختره و بابایی یه جوری بشه ولی خداروشکر اون موقع کار براش پیش اومد منو گذاشت و رفت منم تا وقتی بابایی بیاد رفتم داخل وای نمیدونی چقدر استرس داشتم دلم داشت از دهنم میزد بیرون آقای دکتر دستگاهو گذاشت رو دلم اول از همه وضعیت قرارگیری رو گفت گفت سرش به پایینه بعد کم کم رفت وسط گفت پســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــره وای نمیدونی چه حالی شدم قند تو دلم آب شدددددددددددددددددد خیلی حس خوبی بود بعدش آقای دکتر بقیه چی...
نویسنده :
مامان جونت
17:31